در معارف دین ما گاه سخن از این به میانمی آید که فقر و ناداری زمینه ساز گناه است و فقر را دیوار به دیوار کفردانسته اند و از طرفی ثروت اندوزی را مذمت کرده حتی عامل طغیان بشر بر میشمرد در این میان این پرسش در ذهن ما شکل مبگیرد که : بالاخره کدامیکموجبات انحراف آدمی را فراهم می کند؟ فقر یا ثروت ؟
امور اقتصادى زمینهى گناه مىشود که این زمینهها بر دو گونهاند:
1- سرمایه و ثروت.2- فقر و تهیدستى.
گاهى انسان از بى پولى طغیان مىکند، و گاهى بر اثرثروت زیاد و بادآورده طغیان مىنماید.
آیات و روایات در این باره بسیار است، کهچند نمونه ذکر خواهد شد ولى در آغاز باید توجه داشت سخن ما این است کهسرمایه و ثروت گاهى زمینه ساز فساد و گناه مىشود، نه اینکه دلیل فساد وگناه باشد آنگونه که کمونیستها مىگویند. و فرق است بین زمینه و علت، بهعبارت روشنتر، سرمایه علت گناه نیست بلکه در مواردى انسان را متمایل ومشتاق گناه مىکند. (چنانکه شرح خواهیم داد).
در قرآن مىخوانیم:
« کَلا إِنَّ الإنْسَانَ لَیَطْغَى أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى » ؛ «و همانا انسان طغیان مىکند، بخاطر اینکه خود را بىنیاز مىبیند.»
این آیه نمىگوید که داشتن پول و ثروت علتو عامل فساد است بلکه مىگوید اگر انسان خودش را بى نیاز و پولدار ببیندیاغى مىشود. ولى اگر این دید و بینش را نداشته باشد سرمایه علت فساد
نخواهد شد.
آیا سرمایه، عامل فساد است؟
در دو صورت سرمایه عامل فساد است، یکى اگردید انسان این باشد که سرمایه از من است، و دیگر آنکه معتقد باشد که درتحصیل و مصرف سرمایه هرگونه بخواهد آزاد است.
ولى آیات و روایات اسلامى مالک اصلى را خدا و سرمایه را از آنِ او و روزى خداوند به ما مىداند.
در قرآن هفت بار آمده: «رزقناکم» «ما بهشما روزى دادیم» و سیزده بار آمده: «رزقناهم» «ما به آنها روزى دادیم» وپنج بار آمده: «یرزقکم» «خداوند به شما روزى مىدهد».
و در مورد تحصیل و مصرف سرمایه نیز حد و مرزى قرار داده مانند اینکه از راه ربا، دروغ، رشوه و ظلم نباشد.
سرمایه همچون چاقو مىماند، که در دست چاقوکش، مایه فساد است، ولى در دست دکتر وسیله درمان است.
مثال دیگر: سرما زمینهى سرماخوردگىمىشود ولى علت آن نیست زیرا در زمستان فقط کسانى که مراقبت نکنند سرمامىخورند وانسان مىتواند با حفظ و مراقبت در زمستان سرما نخورد و انسانىهم هست که بر اثر بى انصباطى در تابستان سرما مىخورد. بنابراین سرمازمینهى بیمارى است نه علت آن. سرمایه هم مثل سرماست، زمینهى طغیان است نهعلت آن.
سرمایه در دست فرعون و قارون عامل فساد است. ولى در دست حضرت سلیمان علیه السلام و حضرت داود علیه السلام مایه برکت و آبادانى و جبران کمبودهاى اقتصادى و اجتماعى است.
ما در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذارکنندهاى نفرستادیم مگر اینکه مترفین (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: مابه آنچه شما فرستاده شدهاید کافر هستیمدو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مکنت مطرح شده؛ یکى حضرتسلیمان علیه السلام و دیگرى قارون که یکى سرمایه و ثروت را از آنِ خدامىدانست و آن را وسیله وصول به رضوان خدا قرار داد و دیگرى سرمایه را ازآنِ خود مىدانست و آن را وسیله عیاشى و زرق و برق دنیا قرار داد.
بینش حضرت سلیمان علیه السلام در مورد سرمایه و مکنت این است:« هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِیأَأَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ »؛ «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایشکند که آیا شکر او را بجا مىآورم یا کفران مىکنم.»
قرآن
حضرت سلیمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقیر درگاه او مىداند.
ولى سرمایهدار دیگر بنام قارون که ثروتهاى زیادى انباشته وقتى حضرت موسى علیه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زکات اموالش را مىکند، او با کمال غرور مىگوید:
« إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ » ؛ «این ثروت را در سایه دانشى که دارم بدست آوردهام.»
یعنى مدیریت من باعث شده، بنابراین سرمایه از خود من است و هیچکس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب کرد و فرمود:
«فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍیَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ المُنتَصِرِینَ» ؛پس ما او و خانهاش را در زمین فرو بردیم و او گروهى نداشت تا او را دربرابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمىتوانست خویشتن را یارى دهد.
مترف در قرآن
در قرآن کلمه «مترف» در شکلهاى مختلف آنهشت بار آمده است. مترف از مادهى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمتاست که صاحبش را غافل و مغرور و مست کند، به گونهاى که طغیان نماید.به عنوان مثال در آیه 34 سبأ مىخوانیم:« وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ کَافِرُونَ »؛ ما در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کنندهاى نفرستادیم مگر اینکهمترفین (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهایدکافر هستیم .
در قرآن این گونه ثروت که موجب مستى وغرور شود و زمینهساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اینگونهسرمایهها شدیداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفتهاند چنانکهمىخوانیم:
« وَکَم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ »
«و چه بسیار از (مردم) شهرها و آبادىهایىرا به هلاکت رساندیم که زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اینخانههاى آنها است که (ویران شده) و بعد از آنها جز اندکى کسى در آن سکونتنکرد.»
و در آیه نخست سورهى تکاثر مىخوانیم:«الهاکم التّکاثُر» ؛ «تفاخر و فزونطلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.»
رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند:«التکاثر فى الاموال جمعها من غیر حقها ومنعها من حقها و شدها فى الاوعیة»؛ تکاثر در اموال انباشتن ثروتهاىنامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانهها و صندوقها است.
و چه بسیار از (مردم) شهرها و آبادىهایىرا به هلاکت رساندیم که زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، اینخانههاى آنها است که (ویران شده) و بعد از آنها جز اندکى کسى در آن سکونتنکرد
رابطهى فقر و تهیدستى با گناه
قبلاً گفتیم گاهى فقر و تهیدستى زمینهسازگناه مىشود. در روایات اسلامى گاهى از فقر تمجید شده و گاهى مذمت شدهاست، آن فقرى که مذمت شده فقر اقتصادى است، فقرى که از استعمار و استثمارسرمایه داران چپاولگر و اوضاع نابسامان اقتصادى دامنگیر انسانها مىشود ومولود هرج و مرج اقتصادى و یا محصول تنبلى و سستى است.
همین فقر و نادارى بسیارى را به سوى گناه وانحراف مانند: اعتیاد، دزدى و جنایات دیگر کشانده است، چنانکه در مثلهاآمده: آدم گرسنه ایمان ندارد.
بنابراین یکى از زمینههاى اقتصادى گناه فقر است که براى سالم سازى محیط لازم است بطور جدى و اساسى با فقر و نادارى مبارزه کرد.
براى تکمیل این موضوع در اینجا به ذکر چند سخن از امیرمؤمنان علیه السلام مىپردازیم:
آن حضرت مىفرماید:«الفقر الموت الاکبر» ؛ «فقر مرگ بزرگ است.»
و به فرزندش محمد حنفیّه فرمود:
«فرزندم از فقر بر تو مىترسم از آن بهخدا پناه ببر، چرا که فقر دین انسان را ناقص و عقل و فکر او را مضطرب ومردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبین مىسازد.»
و نیز فرمودند: «القبر خیر من الفقر» ؛ قبر بهتر از فقر و تهیدستى است.
نتیجه
با دقت در آیات شریف قرآن و روایات متوجهمیشویم که ثروت به خودی خود بد نیست و موجب گناه نیست و این بستگی بهگنجایش و طرز بکار گیری آن توسط دارنده آن است .
و انسان ها نباید به زندگی همراه فقر وناداری تن دهند و بگذارند دیگران از آن ها بهره کشی کنند تا عزت نفسشان رااز دست بدهند و بشوند بازیچه دست نیازها ، به یقین انسان ها همه به قدریتوانایی دارند که با بکارگیری آن بتوانند گلیم خود را از آب بکشند خداوندمتعال از روح خود در وجود بشر دمیده است پس اظهار عجز و ناتوانی عذری استبدتر از گناه.
دنیا/گردآوری:گروه قرآن سایت تبیان زنجان
http://www.tebyan-zn.ir/quran.html